روزانه نویسی های من



امروز روز خوبی نبود نه که کلا خوب نباشه ولی روزی که قراره برم دامپزشکی روز خوبی نیس فندق واکسن داشت و چقد این بچه اذیت شد و جیغ زد تمام راه هیچی نگفت تو بغلم خودشو جمع کرده بود خوابید یکساعت پیشم خوابیده بود بغلم تب داشت یکم اعصابم خورد شد الان بیحال دراز کشیده قلبم درد میکنه این دو هفته اتفاق زیاد داشته منتظرم فقط فرصت کنم بیام بنویسم فقط اینو بگم دیروز نرفتم سر زبان از شانسماز اونجایی که فوق العاده خوشانس کلاس کنسل شده بود و پنجشنبه پرسش دااریم بعد از دو
به خودم قول دادم وقتی دختر دار شدم نزارم حرفاش بمونه تو دلش نزارم تو خلوت خودش اشک بریزه باید بیاد پیش خودم حرفاشو بهم بگه قول دادم به خودم هیچوقت غر نزنم بهش نزارم مثل من بشه نزارم بالشتت خیس بشه نزارم چیزایی مزخرفی که من تجربه کردمو که باعث شد روز به روز افسرده بشمو تجربه کنه بهش میگم اهمیت نده به قضاوت های تمام این ادما مهم نیستن تو هیچوقت تنها نیستی چون من پشتتم تو برای خودت زندگی میکنی نه اونا نمیزارم مثل مامانش این همه خستگیو تحمل کنه مامانت هیچوقت

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

تا صبح ... آوين پلاست مهام فیلتر شنی dgmarketing.avablog.ir تفریحات سالم Music/band دکوراسیون داخلی رزق کریم کارخانه قالیشویی ادیب